دیروز رسما کارمو شروع کردم،ینی قرار نبود تا پنجشنبه کارم شروع بشه و با mr(: قرار گذاشته بودیم ک من تا پنجشنبه مریض تبینم و فقط بیام با محیط آشنا بشم ولی نمیدونم چی شد ک یهو دیدم وسط مریض دیدنام هیییییچ خبری از mr(: نیست و من موندم و حوضم((:

البته بدم نشد،دیگه یهویی ترسم ریخت و امروزم دوباره خودم تک پزشک واستادم و mr(: به کارای اداری رسید(:

یه مریض کوووووووچووووولو خیلی ناز داشتم ک دلم میخواست بخورمش ینی،در این حددددد ناز بود ینی((:

۲)دیروز از سر و صداها فهمیدیم ک یه گنجشک رفته تو کانال کولر مرکز لونه کرده و تخم گذاشته،خلاصه درپوش کانال کولر رو باز کردیم و مامانه رفته ولی بچه اش مونده بود و همچنان جیک جیک میکرد و با صدای این هی مامانش میومد تو مرکز و اونم جیک جیک میکرد،خلاصه امروز در یک عملیات نجات تونستیم جوجه اشم از تو کانال کولر نجات بدیم و پروازش دادیم((:

تیتر:سعدی(شاعر مورد علاقمه(: )


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها