۱)بلاخره شروع شد(:

امروز جز پررررررکارترین روزهای عمرم بود،صبح با راننده مرکز رفتم شهر برای انجام کارای اداری،از این دفتر به اون دفتر و از این اداره به اون اداره دنبال پر کردن فرم و گرفتن امضا و.

و در نهااااااایت امروز به عنوان روز اول شروع طرحم ثبت شد((:

۲)تو همین این ور و اونور رفتنا دنبال کار،یه آقای دکترم بود ک همزمان با من دنبال کاراش بود و تقریبا هرجا میرفتم اونم میومد،البته با باباش/: ینی دقیقا شبیه بچه های دبستانی پدرش دنبالش بود و کاراش رو میکرد و به جاش صحبت میکرد خیلی وقتا/: جالب اینجا بود ک فارغ التحصیل یکی از بهتررررررین دانشگاهای کشور بود،برام خیلی عجیب بود که یه پسر اجازه بده اینجوری پدرش دنبالش بیاد ووووووو قسمت جالب ماجرا اونجا بود ک به لطف پدرش برای طرح انداختنش یه جای پرررررت،ینی پسره داشت از نارحتی پس میفتاد ولی باباش خیلی راضی بود،تازه یکمم با باباش دوتایی حرف زدیم و منم هی مجبور شدم تائید کنم کارشو،خب چیکار کنم دیگه کار از کار گذشته بود براش((:

۳)فردا بازم باید برم شهر برای یه سری کار اداری ک باقی مونده،از همین الان احساس خستگی میکنم/:

۴)رفتم سکه بخرم،میدونین طلافروش تو هر سکه چققققد سود میکنه؟۲۰۰ هزارتومن تو هر سکه،ینی سکه که الان ۶ و ۳۸۰ هست رو ۶ و ۵۸۰ میفروشن!!!!!

نخریدم دیگه|:

۵)امروز تقررررریبا اولین مریضم رو به طور مستقل دیدم،البته چون مهرم خراب بود آخرش mr(: اومد ک دفترچه شو مهر بزنه ولی من مریضو دیدم و کاراشو کردم،یه بچه ۲ سال و نیمه با تب و تشنج تو تایم بیتوته بود،تو دوره اینترنی هم من بیشتررررررین آمار مریض تب و تشنج رو داشتم،به نظرتون اینا نشونه نیست؟نورولوژی منو صدا نمیزنه آیا؟(((((:

۶)از این گانای سرهمی برای محافظت کرونا خریدم،انقققققققققد بزرگ و گشاده ک قشنگ توش محو میشم((:

-----

بانو نوشت:تیتر=سعدی

بانونوشت ۲:تصمیم جدید،،،رمزی مینویسم(:


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها